عزیزی به من گفت که می خواهد به طور حرفهای به نویسندگی بپردازد،اما دلش نمیخواهد مثل نویسندههای دیگر بنویسد.
میخواهد نوشتههایش بکر و اصیل باشد.
خب،این حرف مثل این است که بگوییم:
من میخواهم حروف الفبا را یاد بگیرم تا بتوانم بخوانم و بنویسم،اما نمیخواهم آن را از دیگران یاد بگیرم.چون میخواهم مدلِ خودم بخوانم و بنویسم.
میبینید؟
نتیجهی مطلوبی نمیدهد.
و اصلا امکانپذیر هم نیست.
خانم ناتالی گلبرگ در کتاب درخشان خود،تا میتوانی بنویس،اشارهی دقیقی به این مسئله کرده است.(خودم همچنان در حال مطالعهی این کتاب هستم و به محض به پایان رساندنش،تلاش خود را به کار میگیرم تا آن را به طور دقیق و جامع معرفی کنم.)
او مینویسد:
نگارش،کنشی جمعیست.
ما بر شانهی غولها ایستادهایم.
واقعیت امر این است که تصورات غلطی از نویسندگان و نویسندگی وجود دارد.
بر خلاف تصور،نویسندهها در کلبههای کوهستانی یا در دخمههای تاریک(صد البته که دارم اغراق میکنم)زندگی نمیکنند.
نویسندهها بین مردم عادی هستند.با تفاوتی جزئی.
آنها زندگی را واکاوی می کنند.آن را بازنویسی می کنند.
لحظههایشان را در قاب نوشتن،میچسبانند به دیوار زندگی.
نویسندههای نوقلم،بر پشت نویسندگان پیشکسوت خویش حمل میشوند.
پس نباید نگران این باشیم که یک وقت شبیه به نویسندهی موردعلاقهی خودمان،یا هر نویسندهی دیگری بنویسیم.
چرا که نویسندگی،کنشی جمعیست.
در ادامه،حیفم آمد بخشهای مهمی از کتاب تا میتوانی بنویس را برایتان نیاورم:
نویسندگان عاشقان راستیناند.
“نویسندگان عاشق سایر نویسندگان میشوند،و از این طریق میآموزنند چگونه بنویسند.نویسندهای را برمیگزینند تا دریابند او چگونه حرکتت یا مکث میکند و میبیند.
عاشق شدن یعنی همین بیرون آمدن از هویشتن و گامنهادن به هستی دیگری.
تواناییِ دوست داشتن نوشتهی دیگری،به این معناست که آن تواناییها در خودتان بیدار شده است،و این توانایی،شما را بزرگتر میکند،نه مقلد.”
توجه دارید که خانم گلدبرگ به چه حلاوتی موضوع را شرح و بسط داده است؟
او به خوبی بیان میکند که چرا ما باید آثار دیگر نویسندگان را بخوانیم و در آنها تعمق کنیم.
و از همه مهمتر،بیان میکند که چرا مطالعهی آثار دیگر نویسندگان،به قدرت نویسندگی ما لطمه نمیزند،بلکه کمک حالِ آن نیز هست.
نوشتن فقط نوشتن نیست.ارتباط با سایر نویسندگان نیز هست.
پس به ویژه در خفا،حسد نورزید،زیرا بدترین نوع حسادت است.
اگر شخصی اثر بزرگی مینویسد،برای همهی ما در جهان،وضوح و روشنی بیشتری ایجاد کرده است.
نویسندگان را با این داوری که :«آن ها خوب و من بد هستم.»جدا از خود ندانید.این دوگانگی را ایجاد نکنید.زیرا نویسنده خوب شدن را دشوار میسازد.
البته خلاف آن نیز صادق است.اگر بگویید:«من خوبم و آنها خوب نیستند.»دچار غرور و خودبینی میشوید و نمیتوانید به عنوان نویسنده رشد کنید یا انتقاد از اثرتان را بشنوید.
اما این عبارت که:«هم آنها خوبند و هم ما خوبیم»فضای بسیار به وجود میآورد.
زیرا میگویید:«آنها راه درازی را پیمودهاند.من نیز میتوانم چندی راه آنها را بپیمایم و از آنها بیاموزم.»
میبینید؟
ما به عنوان نویسندهای نوقلم،به مطالعهی آثار دیگران و یادگیری از آنها برای بهتر نوشتن نیاز داریم.
بهگمانم بعد از مطالعهی این پست،خواندن مطلب زیر نیز برای شما مفید واقع شود:
چرا برای نویسنده شدن باید بسیار خواند و نوشت؟
مهم ترین تکنیک نویسندگی | چگونه از حواس پنجگانه در نوشته استفاده کنیم؟
درود برشما
بله درسته،برای نوشتن باید بر شانهی غولها ایستاد.
قدرت کلام در پیچیدگی نیست
و این برای مطالب شما صدق میکنه
که ساده نگارش میکنید و این مطالب مهم به سادگی در ذهن مخاطب رسوخ پیدا میکنه…
بی نهایت سپاسگزارم ازت شهلاجان.خوشحالم که نوشته های من به دلت میشینه. بله باید بر شانه ی غول ها ایستاد. ما باید از گنجینه هایی که گذشتگان برای ما به جا گذاشتن بهره ببریم و چیزی برای آیندگان باقی بذاریم.