میدانم که با خودتان فکر میکنید مگر میشود با تفکر آگاهانه،در ژنتیک خود دست برد و آن را اصلاح کرد؟
اما واقعیت امر این است که چنین مسئلهای واقعیت دارد و توسط پژوهشهای علمی معتبری به اثبات رسیده است.
بخشهایی از این مطلب را از کتاب معتبر “فکر کن،یادبگیر،موفق شو” نوشتهی دکتر کارولین لیف میآورم که توسط نشر بهار سبز به چاپ رسیده است.
البته که اسم کتاب شبیه به کتابهای انگیزشیِ بیمایه است،اما خود من بسیار روی کتابهایی که میخوانم حساسم و از کتب انگیزشی متوهمانه بیزارم.
این کتاب،حاصل سالها پژوهش علمیست و قابل استناد است.
همچنین در این مطلب،روایاتی از برخورد شخصی خودم با افرادی را میآورم که با ایجاد چهارچوب ذهنی مشخص،بر جبرهای زندگی خویش فائق آمده،در ژنتیک خود دست بردهاند و آن را بهبود بخشیدهاند.
خب،ابتدا برویم به سراغ کتاب فکر کن یاد بگیر،و ببینیم خانم لیف در این مورد چه گفته است:
فهرست مطالب
بیان ژنتیکی و تفکر آگاهانه
“تفکر،احساس و انتخاب،بر وضعیت ژنتیکیتان اثر میگذارد.
شما با افکارتان،ژنهای خود را دستکاری میکنید و هر فکری که دارید،پاسخی است به روش درک تجربیات زندگی.
پژوهشها نشان میدهد که تنها حدود 5 درصد از جهشهای ژنتیکی،شما را بیمار میکند.
تقریباً 95 درصد از ژنها تحت تاثیر سبک زندگی شما هستند و فعالیتهای ژنتیکیتان را تفکرات،نگرشها و ادراکات شما تعیین کرده و در کل،چارچوب ذهنیتان را تشکیل می دهد.
پس وضعیت ژنتیکی انسان،چگونه کنترل میشود؟
علم وراژنشناسی(نام انگلیسی آن اِپیژنتیک است)نشان میدهد افکار،فرآیندهای طبیعی بدن ما را کنترل میکنند و ادراکات،حاصل افکار ما هستند و چارچوب ذهنی ما را میسازند.
انتخاب سطح زندگی را میتوان در سطح ژنتیکی ردیابی کرد.
آنچه هر لحظه بدان فکر میکنید،بسیار مهم است،چون تفکرات شماست که تعیین میکنند ژنهای شما چه سیگنالهایی دریافت کنند.
با تغییر تفکرات،چارچوب ذهنی را تغییر داده و میتوانید آن را شکل دهید.
حتی پژوهشها نشان میدهد که چارچوب ذهنی میتواند بر بالارفتن سن فیزیکی هم اثر میگذارد!”
جبر و اختیار
میدانم.پیش خودتان میگویید چطور با وجود این وضعیت فجیع اقتصادی و اجتماعی و بزرگ شدن در خانوادهی نامناسب و قس علی هذا،چطور میتوانم افکار خود را تغییر دهم و مثبت کنم؟
اصلا مگر چیز مثبتی هم برای اندیشیدن به آن هست؟
همش جبر جغرافیایی و جبر اقتصادی و هزار و یک مشکل دیگر.
درست است.این جبرها وجود دارد.
اما در عین حال،اختیار هم وجود دارد.
ما توانایی کنترل افکار خودمان را داریم.
جالب است بدانید که در ادامهی کتاب فکر کن یاد بگیر موفق شو،دکتر لیف به تفصیل راجع به مسئلهی مهمی سخن میراند.
ذهن سیم کشی شده
این است که ذهن انسان به طرز حیرتآوری،برای تفکر مثبت سیمکشی شده است.
به این شکل که اگر سالها طولانی با افکار منفی دست و پنجه نرم کرده باشید هم،ذهن میتواند در مدت زمان بسیار کوتاه(حتی دو الی سه روز)خودش را بازیابی کند و شما را به موفقیت برساند.
در نتیجه،به اندازهی کافی نمیتوان بر اهمیت مراقبت ذهنی مثبت تاکید کرد.
جسم و مغز دقیقا هماهنگاند.در نتیجه،هر چه عادتهای مراقبت ذهنی خود را بهبود دهید،مغز و جسم به روشهای مثبتتری واکنش نشان خواهند داد.
چگونه آگاهانه تفکر کنیم؟
به امید خدا در آینده از روشهای تفکر آگاهانه و مراقبت ذهنی بیشتر خواهم نوشت.
اما به طور خلاصه بخواهم بگویم،هم اکنون من این کار را با استفاده از تمرین آزادنویسی انجام میدهم.
به این شکل که زمانهایی در طول روز(خیلی کوتاه)اینترنت گوشی را میبندم و اجازه میدهم قلم در دستانم برقصد و تمامی افکار لحظهام را بر روی کاغذ بیاورد.
این کار سبب میشود که ما از افکار خود نهراسیم و با آنها رودررو شویم.
چنین کاری،باعث میشود افکار منفی و سمی خود را شناسایی کنیم و برای حل آنها با خود به مباحثه و تفکر بپردازیم.
توجه داشته باشید که من از نوشتن دست نمیکشم تا فکر کنم و ببینم چه باید بنویسم.خیر.
من موقع نوشتن هر آنچه در آن واحد از ذهنم میگذرد را بر روی کاغذ میآورم.
به این روش،اصل کوانتومی برهمنهی گفته میشود.
برهمنهی به معنای توانایی تمرکز اطلاعات ورودی و خاطراتیست که از ذهن ناخودآگاه ما میآیند.
باری،برویم سراغ یکی از افرادی که با چشمان خودم دیدم از قدرت افکار بهره جست و ژنتیک خود را تغییر داد:
عمو هاشم
هزارسال پیش که هنوز اهواز بودم و زندگی میکردم،به باشگاهی میرفتم که پیاده پنج دقیقه با خانه فاصله داشت.اسمِ باشگاه “شهاب”بود.
یک درِ آهنیِ فکسنی داشت که هیچوقتِ خدا هم بسته نمیشد.وارد که می شدی،سرتاسر آینه بود و بالایِ آینهها هم پر بود از عکسهای آرنولد و جِیکاتلر و بقیهی رفیقانِ خوشهیکل یا زیادی گندهشان.
بویِ ماندگی و خاک هم که با اسپری خوشبو کننده قاطی شده بود،بلافاصله بینیات را پر میکرد.بچههایِ باشگاه هم همه بامرام و معرفت و به محضِ واردشدنم باید پنجدقیقهای مراسم و مناسکِ احوالپرسی را به جا می آوردیم.
یکی از خوبهایِ باشگاه،عموهاشم بود.یک مردِ هفتاد و شش ساله که دورانِ جوانی قهرمانِ کشوری بود.فکر کنم مقامِ جهانی هم داشت.
موهایِ سفیدِ کمپشت و کوتاهی داشت و تهریشِ سفید.یک تعمیرگاهِ ماشین داشت.همیشهی خدا با یک پیراهنِ مشکی به تن و سوارِ موتورِ هوندا125 اش،عینک ریبن به چشم میآمد باشگاه.
پیراهنِ مشکیاش به خاطرِ فوتِ زنش بود.چندسالی میشد که زنش فوت کرده بود اما هیچوقت پیرهن مشکیاش را درنمی آورد.هر سری هم که واردِ باشگاه میشدم،در حالِ اسکات زدن بود.کمتر از صد و بیست کیلو هم که اسکات نمیزد.برایش مسخرهبازی حساب میشد.
بعد از وزنه زدن هم شروع میکرد فیگور گرفتن جلویِ آینه.سینهی ستبر ولی یک ذره شل شده و پایین افتاده و اندامِ درهم پیچیده.مخصوصا ساقِ پاهایش خیلی پُر و حجیم بود.
همیشه بعد از فیگور گرفتن میآمد پیشِ رختکن و شروع میکرد صحبتکردن برایِ ما جوانترها با همان لهجهی عربیِ دلنشینش.”عمو خداشاهده من نزدیکِ هشتاد سالمه ولی عَ شماها جوونتر میبینم خودمو.دلیلشم یه چیزه.
من عَ همون موقع که همسنِ شما بودم،میدونستم که میخوام تا آخرِ عمر وزنه بزنم تا احساسِ جوونی کنم.
والله سن یه عدده.نذارین گولتون بزنن.خودتون هم خودتونو گول نزنین.”
باری،این هم از جملات قصارِ عموهاشم.
بهگمانم بعد از مطالعهی این پست،خواندن مطلب زیر نیز برای شما مفید واقع شود:
ریزعادت ها | روشی برای انجام بهتر کارهای روزانه و غلبه بر بی انگیزگی
چگونه یادگیری بهتری داشته باشیم؟
تفاوت غبطه و حسادت | چگونه از غبطه خوردن به نفع خود بهره ببریم؟
[…] چرا و چگونه می توان با تفکر آگاهانه ژنتیک خود را اصلاح ک… […]