حتما تا به حال برایتان پیش آمده که به دوستان یا خانواده و عزیزانتان نگاه کرده باشید و دلتان بخواهد گریه کنید یا سر به تنشان نباشد.چرا؟چون بابت کارهایی که برایشان میکنید از شما قدردانی نمیکنند.
حتما دلتان خواسته سرشان داد بکشید که:
«بعد از اینهمه کاری که واست کردم،اینجوری جوابم رو میدی؟اینجوری باهام رفتار میکنی؟»
و بسیاری شرایط دیگر از این قبیل.
آیا برایتان پیش آمده که در شرایطی باشید که برای عزیزی کاری انجام دهید و تواناییاش را هم دارید،اما در انجامش مردد شوید؟
چرا؟چون میدانید که قدر این کارتان را نخواهد دانست.
درد جانکاهیست وقتی برای عزیزی همه کاری میکنیم اما وقتش که میرسد،آنها حاضر نیستند کاری برای ما انجام دهند.
اگر این شرایط و احساسات را تا به حال داشتهاید،یعنی احساس میکنید قدرتان را نمیدانند.
خوب نیست که احساس کنیم قدرمان را نمیدانند.
کاملا قابل قبول است که احساس کنیم قدرمان را ندانستهاند،اما خوب نیست که این احساس را همراه خود داشته باشیم.
میدانید چرا؟
چون این احساس درد و رنج فراوانی با خود به همراه میآورد.
احساسات عذابآور زیادی وجود دارند که میتوانند انسانها را دچار درد و رنج کنند.
همچون احساس دوست داشته نشدن،دستکم گرفته شدن،رد شدن و بسیاری دیگر.
اما با اینحال،یکی از بدترین این احساسها،احساس قدردانی نشدن است.
مشکلی که این احساس دارد،این است که هرگز پیش آدمهای غریبه ایجاد نمیشود.وقتی پیش خانواده،دوستان و عزیزانمان هستیم ایجاد میشود.
این درد هرگز از بین نمیرود.فقط بیشتر و بیشتر رشد میکند تا روزی که آنقدر غرق این احساسات و افکار بد میشویم که دیگر خلاصی از دستشان امکان پذیر نیست.
این احساس وقتی به وجود میآید که ما تمام توان و عواطف و تلاش خود را برای این میگذاریم که خانواده،شریک زندگی،دوستان و عزیزانمان احساس راحتی داشته باشند.
وقتی ما این حجم از عواطف و احساسات و توان را برای آنها میگذاریم و در جوابش قدر این تلاشمان را نمیدانند،گویی خنجری در قلبمان فرو میکنند.
باری،دردش به اندازهی فرو رفتن خنجری در قلب است.با این تفاوت که دردش تمامی ندارد و هر روز بیشتر و بیشتر میشود.
همهی ما میخواهیم که از ما قدردانی شود چرا که انتظار داریم بابت تمام کارهای خوبی که در قبال عزیزان مان انجام می دهیم به ما پاداش داده شود.هرچند،وقتی این قدردانیها به دنبال کارهای خوب ما نیایند،احساس می کنیم که شاید کار درستی انجام ندادهایم.که شاید نباید کارهای خوبی در قبال عزیزانمان انجام دهیم.
خب همینجا باید تاکید کنم که این فکر را از ذهنتان پاک و خارج کنید.شما کار درستی انجام دادهاید.این عزیزانتان هستند که نمیدانند چه شخص مهمی را در زندگیشان دارند و ممکن است چه کسی را از دست بدهند.
ما حق داریم که احساس قدردانی نشدن بکنیم.اما اگر میخواهیم که در زندگی پیشرفت کنیم،وقتش رسیده که این احساس و درد و رنجی که به همراهش میآید را رها کنیم.
چند راه برای خلاصی از احساس قدردانی نشدن
1.کارها را برای خودمان انجام دهیم
بیاییم و با واقعیت روبرو شویم.
زندگی عادلانه نیست.حتی بسیاری از عزیزان و نزدیکانمان که گاهی شبانهروز برای راحتی و آسایش آنها تلاش میکنیم،ممکن است روزی به ما بگویند که:«مگه من ازت خواسته بودم اینکارها رو واسم بکنی؟»
این یک واقعیت است و باید با آن کنار بیاییم.
بله میدانم.ناعادلانه به نظر میرسد.اما خب،همین است که هست.
ممکن است به عنوان مثال،در محل کار به شدت کار کنیم و عرق بریزیم و فکر کنیم که داریم کار درستی انجام میدهیم.اما خب،تا وقتی که صرفا برای جلب توجه باشد،داریم اشتباه انجامش میدهیم.
ما باید یاد بگیریم که کارها را برای خودمان،برای دل خودمان انجام دهیم.
دیدهاید وقتی به یک نفر غریبه کمک میکنیم که انتظار هم نداریم کارمان را جبران کند، لذتی شعف در وجود خودمان احساس میکنیم؟
خب تمام کارهایی که ما انجام میدهیم هم باید به همین سیاق باشد.
ما باید انتظار نداشتن را تمرین کنیم.
باید کارها را برای دل خودمان،برای لذت و آرامش درونی خودمان انجام دهیم.
2.از خودمان قدردانی کنیم
اصلا چرا بخواهیم منتظر باشیم تا دیگری به ما بابت کار خوب و درستی که انجام دادهایم تبریک بگوید یا از ما قدردانی کند؟
چه کسی مهمتر از خود ما وجود دارد؟
میتوانیم بعد از انجام کارهای اداره،بعد از کشیدن یک نقاشی خوب،نوشتن یک متن دلنشین،فروختن اجناس مغازه و به طور کلی بعد از یک روز کاریِ دلچسب و راضی کننده،خودمان به خودمان تبریک بگوییم و قدردان خودمان باشیم.
می توانیم با رفتن به مکان موردعلاقه،خریدن خوراکی موردعلاقه یا هر کار کوچک دیگری که خوشحالمان میکند،قدردان خودمان باشیم.
شاید در ابتدا که اینها را می خوانید به نظرتان احمقانه بیاید،اما امتحانش کنید.مطمئنم که مثل خود من از اینکار لذت خواهید برد.
3.از دیگران قدردانی کنیم
یک جملهی قصار گفته شده که همیشه آویزهی گوشم است و من بسیار آن را دوست دارم.میگوید:
«همواره آنگونه با دیگران رفتار کن که می خواهی با تو رفتار کنند.»
میدانم.
با خودتان فکر میکنید که چرا باید از دیگران قدردانی کنم وقتی آنها اینقدر نسبت به من بیتوجهاند و قدر کارهای مرا نمیدانند؟
خب،آنها بر اساس این جملهی قصار زندگی نمیکنند.آنها انتظار دارند همهی چیزهای خوب به زندگیشان بیاید بدون این که خودشان کار خوبی در قبال دیگران انجام دهند.
بیایم و ما یک الگو باشیم.کسی شویم که دیگران به او به چشم یک الگو نگاه میکنند.
هیچگاه نباید اجازه دهیم دیگران تاثیری چنین بد روی ما بگذارند که بخواهند باعث شوند ما از ارزشهای بالای خود دست بکشیم.
ما میتوانیم با قدردان بودن،الگویی باشیم که دیگران از ما یاد میگیرند.مگر یک جامعهی خوب چگونه شکل میگیرد؟همینطوری با الگوگیری از نمونههای مناسب.
بیاییم و نجیب باشیم.اول از همه،برای خودمان.
4.اهمیت و ارزش کاری که میکنیم را بدانیم و بابت آن راضی باشیم
این موضوع از اهمیت بسیاری برخوردار است.
به عنوان مثال،فرض کنیم در خانوادهای زیست میکنیم که قدر عشق ما و کارهایی را که برای آنها میکنیم نمیدانند.
ما باید بدانیم این ما هستیم که چسبی هستیم که این خانواده را در کنار یکدیگر نگه میدارد.
باید این موضوع را به یاد داشته باشیم و درک کنیم که به محض اینکه در محیط خانواده نباشیم،نبودنمان حس میشود.حتی اگر آنها هیچوقت به این موضوع اذعان نکنند.
به همین شکل در محیطهای دوستی و کاری.
ما فقط باید با اعتمادبهنفس تمام سرمان را بالا بگیریم و به کار خودمان ادامه دهیم.
مطمئن باشید که وقتی در آن جمع نباشید،عدم حضورتان به شدت حس خواهد شد.
ما بسیار اهمیت و ارزش داریم.آنها باید تمرکز کنند تا متوجه این موضوع شوند.تا آن موقع،باید گردن افراشته راه برویم.

5.به یاد داشته باشیم که زندگی غیرمنصفانه است
بالاتر هم اشاره کردم.
زندگی غیرمنصفانه است.و همین هم هست که هست.
خیلی از اوقات پیش خواهد آمد که ما از دیگران قدردانی خواهیم کرد اما دیگران بی توجه به ما،به زندگیشان ادامه خواهند داد.
درست است.ما باید نسبت به زندگی خوشبین باشیم و امید به بهترین اتفاقات داشته باشیم.
اما باید همیشه در پس ذهنمان این را در نظر داشته باشیم که اتفاقات بد هم میافتند.
این اساس زندگیست.زندگی بر پایهی تضادها هماهنگی یافته و بنا شده است.
فراز و نشیب بسیار دارد،و این خوب است.
خوب است چون نمیتوان فقط در روز زندگی کرد.باید شب هم باشد.نمیتوان فقط با خوب زندگی کرد.باید بد هم باشد.نمیتوان فقط با سفید زندگی کرد.باید سیاه هم باشد.
زندگی در تضادها شکل میگیرد.
پس باید به خاطر داشته باشیم که زندگی منصفانه نیست و سختیها هم وجود دارند.
6.اعتماد به نفس داشته باشیم
بسیاری از اوقات ممکن است به خاطر کارهایی که برای دیگران انجام میدهیم و آنها کاملا بیتوجه از کنار آن رد میشوند و قدردانی نمیکنند،اعتمادبهنفسمان را از دست بدهیم.
با خودمان میگوییم که چرا این کار را کرد؟چرا اصلا توجهی نکرد؟شاید من آدم بیارزشی هستم و لیاقت قدردانی و توجه را نداشتم.
اول از همه،این فکر سخیف و اشتباهیست!همین حالا این فکر را از سرتان خارج کنید.این کسی نیست که شما هستید.
شما کار باارزشی انجام دادهاید.
شما عشق ورزیدهاید.شما با مسئولیتپذیری کاری را به انجام رسانیدهاید.
اینها بزرگترین کارهاییست که یک انسان میتواند انجام دهد!
در ضمن،چه کسی گفته که کسی کارهایی که شما میکنید را نمیبیند؟
پس خود شما چی؟خودتان که میبینید!
خودتان را ببینید که چقدر عشق میورزید.خودتان را ببینید که چطور کارهایتان را با مسئولیتپذیری هر چه تمامتر انجام دادهاید.
به خودتان تبریک بگویید،گردتان را راست برافرازید و شانههایتان را صاف نگه دارید.
اعتمادبهنفس خود را حفظ کنید و بالا ببرید.شما یک انسان نجیب و مهربان هستید.انسانهای کمی مثل شما وجود دارند.و شما جز این دسته انسانهای جذاب هستید.
سخن آخر
در آخر باید بگویم که احساس قدردانی نشدن احساس دردناکیست و ای کاش هیچکس آن را تجربه نمیکرد.
اما خب،انسان انسان است.از ازل تا ابد همین بوده و خواهد بود.
حتما پیش خواهد آمد که دیگران بخواهند به شما بابت کارهایتان بیتوجهی کنند و قدر کارهایی که برایشان را میکنید ندانند.
برای همین این مطلب را با استفاده از مطالعات و تجربیات خودم نوشتم.
تا یادمان باشد که چگونه با احساس قدردانی نشدن کنار بیاییم.
ما بسیار بیشتر از چیزی که فکر میکنیم ارزش داریم.این را باید به یاد داشته باشیم.
بهگمانم بعد از مطالعهی این پست،خواندن مطلب زیر هم برای شما مفید باشد:
در باب زندگی | اهمیت محیط اجتماعی در زندگی ما
در باب زندگی | اگر فکر می کنی برای شروع دیر است این مطلب را بخوان
چگونه در زندگی بر ترس هایمان غلبه کنیم | استراتژی هایی برای غلبه بر ترس
خیلی عالی بود و مطمئنا این شیوه ی نگرش می تونه به انسان برای قوی بودن و همینطور توانمندی در مدیریت بحران کمک کنه.
دقیقا همینطوره حدیث جان.شما بی کران لطف داری به من.خوشحالم که مفید واقع شده واست.
خیلی مطلب به جایی بود
در واقع اکثرا درگیر این موضوع و
گروگانگیری عاطفی هستیم
و به دیگر دوستان هم توصیه می کنم این مطالب رو چند بار بخونید
عزیزدلی کاوه جان.خوشحالم که به دلت نشسته.بی نهایت لطف داری به من.
سلام، مقاله ی شما منو یاد حرف یکی از اساتیدم انداخت که می گفت آدم ها فقط روی خودشون کنترول دارن و نه هیچ کس دیگه ای، یعنی تو صرفا می تونی تصمیم بگیری که دوست داری رفتار خودت چه طوری باشه،
قشنگترین و سخت ترین کار به نظرم همینه که
” باید انتظار نداشتن را تمرین کنیم”
چقدر خوب و به جا گفتی زینب جان.ما باید انتظار نداشتن را تمرین کنیم.خوشحالم که واست مفید واقع شده این مطلب.