اصلا مگر غبطه خوردن و حسادتکردن تفاوتی هم با یکدیگر دارند؟
اینها که هر دو یکی هستند.هر دو هم به یک اندازه بد هستند!
در واقع اینطور نیست.معنای اینها یک دنیا با یکدیگر تفاوت دارد.
میخواهم در این مطلب،یک تعریف دقیقتر از معنای این دو واژه ارائه دهم و ببینیم که چگونه میتوان از غبطهخوردن به نفع خود بهره برد.
سالها پیش که در دانشگاه دزفول درس میخواندم،مدتها بود که درمانده شده بودم.کارها و درسهایم پیش نمی رفتند و دچار مشکلات روحیروانی بسیاری شده بودم.شرح مختصری از وضعیت آن روزهایم را هم در مطلب در باب زندگی | به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل! آوردهام.
بهگمانم اوایل تابستان سال 96 بود.آن بعدازظهر گرم و طاقتفرسای جنوبی را در اهواز میگذرانیدم.
رفته بودم به ملاقات دوستی قدیمی.رفتیم به گشتزنی و پیادهروی در خیابان کیانپارس که یکی از خیابانهای اصلی اهواز است.
روی صندلیهای کنار خیابان یکی از بستنیفروشیهای بازار مرو نشستیم و گرم صحبت شدیم.
از روزگار و اتفاقاتی که برایش افتاده بود سخن میراند.
در دانشگاه شیراز مشغول تحصیل در رشتهی دندانپرشکی بود و القصه،روزگار بر وفق مرادش بود.
همانجا بود که بهش گفتم چقدر به او و زندگیای که دارد حسد میورزم و آرزو میکردم که ای کاش راهی داشتم که بتوانم من هم از آن دانشگاه منحوس رهایی یابم و در شهر دیگری مشغول به تحصیل گردم.
آن روز او توضیحاتی به من داد که شالودهی بسیاری از موفقیتهای بعدی من شد.چکیدهای از توضیحاتش را اینجا برایتان مینگارم:
فهرست مطالب
حسدورزی با غبطهخوردن تفاوتهایی اساسی دارد.این توضیحات نیاز به کمی دقت دارد و تکتک واژگانش حائز اهمیت هستند:
- غبطه خوردن یعنی ما از بابت اینکه دیگری چیزی دارد که ما نداریم ناراحت میشویم.اما اینکه او آنچیز را دارد،ما را ناراحت نمیکند.در عوض،میخواهیم تلاش کنیم که ما نیز آن چیز را بهدست بیاوریم.
- حسدورزی یعنی اینکه ما نخواهیم دیگری نیز چیزی که ما نداریم را داشته باشد و حتی بخواهیم که او نیز آن چیز را از دست بدهد.
وقتی این توضیحات را شنیدم،گویی دنیای اطرافم درخشیدن گرفت.
آیا شما هم آن حالت آگاهی یافتن از موضوعی حیاتی و سازنده را تجربه کردهاید؟
مطمئنم که شما هم آن را تجربه کردهاید.
از همان روز به بعد،تصمیم گرفتم که غبطهخوردن را موتور محرک فعالیتهای خود قرار دهم.
اما چگونه میتوان از غبطه خوردن به نفع خود بهره برد؟
با توجه به تعریفهایی که از حسدورزی و غبطه بیان کردم،غبطه باعث میشود که به تحرک و پویایی وادار شویم.
غبطه از یک احساس نیاز درونی نشات میگیرد.
نیاز به بهتر شدن.نیاز به بالاتر رفتن.نیاز به تحرک و پویایی.
نیاز به کمال.
یک احساس نیاز درونی و قوی،ما را به فعالیت فرا می خواند.چیزی را از ما می طلبد.
اما در نقطهی مقابل،حسدورزی از یک احساس تنبلی و ناامنی درونی نشات میگیرد.حسادت یعنی اینکه می خواهیم دیگری نیز چیزی را که دارد از دست بدهد.و یا حتی خودمان در صورت امکان،آنچیز را از وی بگیریم.
پس با توجه به تمام این توضیحات است که دانستن تفاوت بین غبطه و حسادت بسیار حائر اهمیت است و در مواردی،همچون خود من،می تواند تمام مسیر زندگی یک شخص را عوض کند.
خود من پس از آنکه از ملاقات با دوستم به خانه برگشتم،این نیروی غبطه به دوستم را موتور محرک فعالیتهای خود قرار دادم که سرانجامش به انصراف از تحصیل در دزفول،دادن دوبارهی کنکور و قبول شدن در دانشگاه تهران ختم شد.
من به نیروی غبطهخوردن باور دارم.
بهگمانم بعد از مطالعهی این پست،خواندن مطلب زیر نیز برای شما مفید واقع شود:
توسعه شخصی چیست؟و چرا باید به توسعه شخصی اهمیت دهیم؟
چگونه اعتماد به نفس داشته باشیم؟
چگونه در زندگی بر ترس هایمان غلبه کنیم | استراتژی هایی برای غلبه بر ترس
پوریا جان؛
پستت رو ازین جهت دوست داشتم که تفاوتی بین کلمات قائل شدی. بزرگی روح و دل هر کسی رو، همین دامنه واژگان تعیین میکنه و هر چه این دامنه بزرگتر، به طبع ظرف بیان احساس و منظور هم بیشتر میشه!
بر دامنه واژگانم اضافه کردی. پس به دامنه فکرم هم اضافه شد. پاینده باشی عزیزجان
محمد جواد نازنین و دوست داشتنی؛
ژرفای دید انسان ها به جهان را از توجه شان به واژگان می توان دریافت.
و تو،عزیزدل،نگاهی دلچسب و ژرفناک به جهان داری.
بی نهایت لطف داری به من.ممنونم بابت حسن توجه و همراهیت با من.
دقیقا همینطوره حدیث جان.
ممنونم از این توجه دقیق و همراهی گرمت با من.بیکران لطف داری به من.