من و تو خودآگاه هستیم. یعنی میدانیم که تنهاییم و روزی تنها میمیریم. که روزی عزیزانمان خواهند مرد و تنها میمانیم. از آن مهمتر، میدانیم که به خواست خود به دنیا نیامده و به خواست خود هم از دنیا میرویم. اینها نفوس بد نیست. واقعیت است. این واقعیتها باعث میشود از تنها بودن مضطرب شویم و به جامعه پناه ببریم. به خانواده، به جمع دوستان و همکلاسیها، همکاران و غیره. خود من هم با این اضطراب دست و پنجه نرم کردهام و میکنم. خب طبیعی هم هست. همه انسانیم. اما مسئلهای وجود دارد و آن هم این است که به خاطر این اضطراب، ما از تنها ماندن طفره میرویم و به هر حقارتی تن میدهیم تا از جامعه طرد و منزوی نشویم. انزوا صدمات زیادی به روح و روان آدم میزند. در نتیجه برای فرار از انزوا تلاش میکنیم تایید دیگران را کسب کنیم و خوشایند مردم باشیم. این مسئله هم باعث میشود در زندگی خود درجا بزنیم و هیچوقت خود حقیقیمان را کشف و شکوفا نکنیم. در این مطلب به سوال مهم چگونه تنهایی را یاد بگیریم و همچنین در آن به چرایی تنها بودن، چگونه خوشحال بودن در تنهایی و اهمیت یادگیری تنهایی در توسعه فردی و دستیابی به زندگی بهتر پرداختهام.
فهرست مطالب
تنهایی با انزوا فرق میکند
همین اول باید موضوع مهمی را شفافسازی کنم. تنهایی با انزوا فرق میکند. اجازه بده اسم مناسبتری برای تنهایی به کارببرم: «خلوتگزینی». در خلوتگزینی ما با اراده و خواست خودمان خلوت و تنهایی را انتخاب میکنیم. اما انزوا یعنی مغایر با ارادهی خود منزوی شده و از دیگران دور افتادهایم. مثل وقتی که والدین اجازه نمیدهند شب با دوستان بیرون برویم یا وقتی دیگران به دلیل تفاوتهایی که داریم ما را نمیپذیرند و طرد میکنند. پس تنهایی (یا همان خلوتگزینی) با انزوا و منزویبودن فرق میکند. خلوتگزینی در نهایت سبب عمیقتر شدن و بالاتر رفتن عزتنفس میشود، اما منزوی شدن صدمات روحی فراوانی را به ما وارد میکند.
چرا نمیتوانیم تنها باشیم؟
عوامل زیادی میتوانند سبب ترس از انزوا (تنهایی غیرخود خواسته) شوند. شاید قبلاً در زندگی رها شدی یا احساس میکردی رها شدی. به عنوان مثال یک کودک رها شده بودی یا همسر یا دوستپسر/دوستدخترت ازت جدا شده است. بنابراین، تو تنها بودن را همردیف دوست داشته نشدن قرار میدهی.
ترس از تنهایی همچنین میتواند به اعتماد به نفس نداشتن مربوط شود. فردی که خود را باور ندارد ممکن است فکر کند که شایستهی عشق نیست و نمیتواند به هیچ وجه زندگی خود را بهتر کند.
همچنین برخی از افراد از تنهایی میترسند زیرا نمیدانند چگونه میتوانند در تنهایی راحت باشند و از آن لذت ببرند. آنها همیشه به دنبال یک شریک هستند زیرا هرگز یاد نگرفتهاند چگونه از انجام هر کاری به تنهایی لذت ببرند.
چرا باید تنها بودن را یاد بگیریم؟
خلوتگزینی و تنها بودن چه چیزی میتواند به ما اضافه کند؟ اصلا چرا باید تنها بودن را یاد بگیریم؟ واقعیت این است: «تو تنها زندگی میکنی و تنها میمیری.» انسان تنهاست. به همین دلیل هم مضطرب است. تنهاییاش را نمیپذیرد و از آن میگریزد. به اجتماع پناه میبرد تا اضطرابش از تنهایی و تنها مردن را فراموش کند. اما این دلیل نمیشود که زمان زیادی را تنها نگذراند. برای این که بتوانی از زندگیات بهرهی کامل ببری و به قول یکی از فیلسوفان یونان باستان «آنچنان خوب زندگی کنی که برای مرگ چیزی جز قلعهای سوخته باقی نگذاری.» پس نیاز داری که تنها بودن را یاد بگیری و از آن لذت ببری. در ادامه تعدادی از فواید یادگیری تنها بودن را نوشتهام:
1. دنبال تایید دیگران نمیگردی
در حالی که گاهی اوقات مشاوره و گرفتن تأیید دیگران مهم است (مثلا در زمان انجام یک سرمایهگذاری مالی)، باید یک قدم به عقب برداری و در مورد اینکه چرا برای نظرات دیگران اینقدر ارزش قائل هستی فکر کنی. از خودت بپرس چرا نظر و تایید دیگران اینقدر برایت اهمیت دارد؟ وقتی وقت خودت را در خلوت و تنهایی بگذرانی، به سرعت متوجه میشوی که تنها خودت میتوانی برای خودت تصمیم بگیری. این تنهایی و خلوتگزینی به تو احساس قدرت و اعتماد به غرایز خود میدهد که میتواند در هر شرایطی راهنماییات کند.
2. میفهمی واقعا کی هستی و هدفت چیست
تنهایی و خلوت به تو این امکان را میدهد که بدون تأثیر دیگران به کشف شخصیت خودت بپردازی. وقتی با دوستان، تیم ورزشی یا خانواده خود نیستی دوست داری چه کار کنی؟ به چه چیزی اعتقاد داری؟ دلیل نظرات و عقایدی که داری چیست؟ وقت گذاشتن برای تامل در این جنبههای وجودی خود که اغلب در شتابزدگی زندگی روزمره نادیده گرفته میشود، به تو کمک میکند تا احساس خودشناسی و اعتماد به نفس بیشتری دربارهی کسی هستی ایجاد کنی.
3. مستقلتر میشوی
وقتی شروع به دوست داشتن خودت میکنی، این احساس اضطراب سوزان برای داشتن شریک از بین میرود. میآموزی که میتوانی بدون اینکه از دیگران کمک بگیری و به دیگران وابسته باشی گلیم خودت را از آب بیرون بکشی. به توانایی خودت در تنهایی بیشتر اطمینان خواهی داشت. طبیعتا این مسئله باعث میشود که احساس استقلال بیشتری کنی.
4. اهمیت خوشحال کردن خودت را درک میکنی
«تایید طلبی» و «خوشایند مردم بودن» اگرچه رایج است اما میتواند صدمات زیادی به روانت وارد کند. این ویژگیها باعث میشود زمان خود را برای جلب نظر دیگران و کسب تایید آنها بگذرانی و باعث میشود قبل از آنکه به خودت بیابی، عمرت به پایان برسد. تقریبا تمام آدمها در طول زندگی خود با این مشکل دست و پنجه نرم کردهاند و میکنند. من هم همینطور. اما باید با این تاییدطلبیها مقابله کرد. این مقابله . جدل به تو کمک میکند تا مکث کرده و در مورد آنچه که در آن لحظه بهش نیاز داری به جای آنچه دیگران از تو می خواهند فکر کنی. در آن لحظه تنها چیزی که باید به فکرش باشی چیزی است که تو را خوشحال میکند. کمی خودخواهی نیاز است.
5. میفهمی که افراد زندگیات چه تأثیر زیادی بر شخصیت و رفتارت دارند.
خلوتگزینی و وقتگذراندن در تنهایی به تو اجازه میدهد تا از رفتار خود و نحوه تغییر آن بر اساس نظر اطرافیان خود آگاه شوی. ممکن است متوجه شوی که هنگام تنهایی رفتار متفاوتی نسبت به زمانی که با دیگران، مثل خانواده یا دوستان مهم خود هستی انجام میدهی. در نهایت، این موضوع میتواند به تو کمک کند بفهمی که چرا احساس میکنی نیاز داری رفتار خود را در جمع اطرافیانت تغییر دهی.
در حالی که نزدیکانت ممکن است متوجه نشوند چرا تصمیم گرفتی بیشتر وقت خودت را به خودت اختصاص دهی، من بهت اطمینان میدهم که ارزشش را دارد. صادقانه میگویم که یادگیری لذت بردن از تنهایی با افکارم یکی از بزرگترین و مفیدترین مهارتهای زندگی من بوده است. بنابراین، دفعهی بعد که احساس کردی دلت میخواهد در اتاقت را به دنیا ببندی و مذتی را در خلوت و تنهایی بگذرانی، امتحانش کن. از نتایجش شگفتزده میشوی.
چگونه تنهایی را یاد بگیریم و در تنهایی احساس خوشحالی کنیم؟
تا اینجا مشخص کردیم که تفاوت تنهایی و خلوتگزینی با انزوا چیست و چرا باید تنهایی را یاد بگیریم. اما حالا میرسیم به سوال اصلی. چگونه تنهایی را یاد بگیریم و در تنهایی احساس خوشحالی کنیم؟ خوشحال بودن در تنهایی قدرت وصفناپذیری به تو میدهد و از دیگران بینیازت میکند. این بینیازی از دیگران عزتنفس فراوانی در وجود ایجاد میکند. در ادامه به راههای یادگیری تنهایی و خلوتگزینی پرداختهام:
1. درک کن که خودت به اندازه کافی خوب هستی
واقعیت این است که تو شخص ارزشمندی هستی و برای تایید صحت آن نیازی به تأیید دیگران نداری. فقط و فقط یک نسخه از تو در این دنیا هست که تجربیات تو از این دنیا را دارد. هر انسانی، تفسیر جهان از خودش است. جهان از طریق ما است که خودش را میشناسد. هر کسی هم تجربیات کاملا منحصر به خودش را دارد. پس وجود هر کسی برای دنیا ارزشمند است. وقتی تنها هستی، به خودت یادآوری کن که این تنهایی به این دلیل است که خودت تصمیم گرفتهای تنها باشی. خودت خلوت را انتخاب کردهای. این یک انتخاب مهم است.
یافتن شخصی برای گذراندن وقت با او بسیار آسان است، اما وقتی استانداردهای بالایی برای افرادی که به آنها اجازهی ورود به زندگیات میدهی داری، در واقع داری به خودت میگویی که تنها بودن با خودت بهتر از این است که از روی ناچاری و فرار از تنهایی با کسی باشی که مناسب تو نیست. این موضوع عزتنفس فراوانی به تو میدهد.
2. برای نظرات دیگران ارزش قائل شو، اما برای نظرات خودت بیشتر ارزش قائل شو
از دیگران نصیحت و مشورت نخواه مگر اینکه واقعاً بهش نیاز داشته باشی. در عوض، از خودت راهنمایی بگیر. خودت به دنبال پاسخ مشکل و سوالت بگرد. در کتابها و گوگل جستجو کن. جستجوگر باش.
هر چقدر خودت بیشتر جستجو کنی، کمتر به کمک دیگران و نصیحتگرفتن از آنها نیاز پیدا میکنی. وقتی به خودت برای حل مشکلات اعتماد میکنی، فردی بسیار قوی تر و با اعتماد به نفستر میشوی و چالشهایی را از سر میگذرانی که قبلا فکرش را هم نمیکردی که روزی بتوانی از پس آنها بربیایی.
3. یاد بگیر چطوری با خودت صحبت کنی
هر فردی یک صدای درونی دارد که در تمام ساعات روز با او صحبت میکند و آشنایی با آن شخص و نحوه صحبت با او یکی از مهمترین کارهایی است که باید برای خودت انجام دهی.
وقتی وقت خودت را با افراد دیگر پر میکنی، نادیده گرفتن این صدا آسانتر است. اما وقتی تنها هستی، این صدا تنها شریک تو است. این صدا خود تو است. شیوه ای که با خودت وقتی هیچ کس دیگری اطرافت نیست صحبت میکنی، بیش از هر چیز دیگری شخصیت تو را در این جهان شکل میدهد.
همانطور که از دوستان منفی که تو را پایین میکشند فاصله میگیری، فاصله گرفتن از صدای منفی درونی هم به همان اندازه مهم است.
وقتی تنها هستی، گاهی اوقات مثبت ماندن سخت است، اما باید با خودت مهربان باشی. الزاما نیازی نیست مثبتاندیشی کنی و از آن مزخرفات روانشناسی زرد که میگوید باید فقط به چیزهای خوب فکر کنی. مگر میشود؟ نه. فقط کافی است از گفتگوی درونی منفی دوری کنی.
4. مصرفکنندهی صرف نباش
هنگامی که تنها هستی، فرصتی باورنکردنی برایت پیش میآید که به وضوح در مورد زندگی خود و جهت مورد نظر خود فکر کنی. در دنیایی که غالباً پر سر و صدا است، در تنهایی آرامش را مییابی. این زمان برای تأیید مجدد مسیری است که زندگیات در آن قرار دارد.
آیا خوشحال و راضی هستی؟ آیا باید به کاری که انجام میدهی ادامه دهی؟ یا اینکه احساس نارضایتی میکنی؟ آیا باید چیزی را تغییر دهی؟
اینها سوالاتی هستند که تنها زمانی میتوانی به آنها پاسخ دهی که از این سکوت و آرامش تنهایی و خلوت بهره بگیری. اگر به جای آن، وقت خود را با سرگرمیها و محتواهایی که بی فکر مصرف میکنی – مثل تلویزیون، فیلم، گشت و گذار بیهدف در وب و اینستا و توییتر – پر کنی، پاسخ به این سوالات دشوار خواهد بود. با مصرفکنندهی صرف و بیهدف بودن هرگز نمیتوانی توجه و زمان کافی را به رسیدن به یک پاسخ روشن برای سوالات اساسی و مهم اختصاص دهی.
5. خلق کن
خلق کردن یکی از مهمترین و باارزشترین کارهایی است که میتوانی در زندگی خود انجام دهی. با خلق اثر (یک نوشته، یک نقاشی، یک پادکست یا هر چیز دیگری) تو قدرت خدایی به دست میآوری. چیزی خواهی داشت که متعلق به خودت خواهد بود و کسی نمیتواند آن را از تو بگیرد، و آ« هم توانایی خلق کردن است. قدرت خلق همان چیزی است که در خلوت و تنهایی به دست میآید، و عزتنفس بیاندازهای به تو میدهد.
هنگامی که تنها هستی، تنها کسی که تو را از خلق آثار هنری که توانایی انجامش را داری باز میدارد خود تو هستی. پس حواست باشد. از این تنهایی و خلوت برای کسب قدرت خلق و خلقکردن بهره ببر.
5. برای آینده برنامهریزی کن و بلافاصله شروع به دنبالکردنشان کن
تقریباً غیرممکن است که بدون اینکه بدانی به کجا میروی و هدفت کجاست، از زندگی خودت احساس خوبی داشته باشی. وقتی با کسی ملاقات میکنی، معمولاً تشخیص اینکه آیا او زندگی خودش را تحت کنترل دارد و خوشحال است یا اینکه بدون هدف سرگردان است و به دنبال هدف میگردد کار آسانی است.
نیازی نیست که هدف زندگی تو پیچیده یا اعجابآور باشد. لزوماً نباید بزرگ یا طاقت فرسا باشد. فقط کافی است شفاف و قابل دسترسی باشد. وقتی این ویژگیها را داشت، برنامهریزی برای رسیدن به آن سادهتر میشود.
برنامهریزی کن و فوراً برنامه ات را برای رسیدن به هدف دنبال کن. آنها را به تعویق نینداز و منتظر فرصت مناسب نباش. لحظهی ایده آل هرگز نمیرسد و هرچقدر بیشتر منتظر بمانی، شروع کار سختتر میشود.
شاید میخواهی دور جهان سفر کنی و با فرهنگ های مختلف آشنا شوی. یا شاید دلت بخواهد یک مجموعهی عظیم عروسکهای چوبی جمعآوری کنی. مهم نیست این هدف چیست. فقط هدفی را دنبال کن که خودت از آن لذت میبری و به دنبالش باش.
وقتی این کار را می کنی، دو اتفاق رخ میدهد. اول، عتماد به نفس بهدست میآوری زیرا میبینی که میتوانی با شرایط انتخابی خودت زندگی کنی. دوم این که این اطمینان و اعتماد به خود و این مسیر جدید، افراد جدید و جالبی را وارد زندگیات میکند.
6. با خیال راحت اشتباه کن و مسئولیت اشتباهاتت را بپذیر
باید درک کنی که اشتباهکردن بخشی از زندگی است. آن را بپذیر و به خودت اجازه بده که اشتباه کنی. یکی از بزرگترین اشتباهات من در زندگی این بود که به دانشگاه دزفول رفتم تا مهندسی مکانیک بخوانم که 2 سال از عمر مرا هدر داد تا وقتی که انصراف دادم و کنکور دادم تا به دانشگاه تهران برسم. اما اگر این اشتباه را نمیکردم اهمیت تلاش و مداومت در مسیر اهداف را نمیفهمیدم.
من نمیگویم که باید پادشاه یا ملکه اشتباهات باشی. فقط کافی است از اشتباه کردن نترسی و وقتی که ناخودآگاه یک حرکت اشتباه یا تصمیم اشتباه میگیری، خودت را از لحاظ روحی کتک نزنی و نابود نکنی.
در واقع باید مسئولیت تصمیم و کارهای اشتباه خودت را بپذیری، از آنها درس بگیری و با احساس بهتر و قویتر پیش بروی. خودم تا وقتی مسئولیت تصمیم اشتباهم که رفتن به دزفول برای دانشگاه بود را نپذیرفتم، شروع به جبرانش نکردم.
7. خودت را با دیگران مقایسه نکن
خب، گفتن این حرف خیلی آسانتر از انجامش است. اما سعی کن زندگی اجتماعی خودت را با زندگی دیگران مقایسه نکنی. همهی آدمها نسخههای اصلاحشده و بهتری از خودشان را در شبکههای اجتماعی یا در مراودات اجتماعی به نمایش میگذارند. اصلا به تو ارتباطی ندارد که فلانی چه ماشینی خریده یا با چه کسی ازدواج کرده است! مگر شما انسانهای یکسانی هستید یا تجربههای یکسانی داشتهاید یا شرایط زندگیتان یکی بوده است؟ پس هر چقدر زودتر دست از مقایسهی خودت با دیگران برداری به نفع خودت است.
جمعبندی
میخواهم بهت بگویم که این طبیعی و خواب است که آن زندگیای را برای خودت انتخاب کنی که بدون توجه به نظر دیگران بنا شده باشد و دیگران تاییدش نکنند. مطمئن باش وقتی ببینند که خوشحالی و از زندگیات لذت میبری تو را میپذیرند و حتی شروع به الگوبرداری از تو میکنند و از تو خواهند خواست که بهشان کمک کنی.
این چیزی است که خودم در زندگی تجربهاش کردهام. پس مطمئنم که تو هم میتوانی. تنهایی را انتخاب کن، زندگی در تنهایی را بپذیر و در آن رشد کن.
منابع:
تفکر گله وار و همرنگ جماعت شدن یکی از مسائلیه که همگی باهاش درگیر هستیم و این متن شمعی بود برای روشن کردن این تاریکی.
خوشحالم که این مطلب مفید واقع شده واست نازنین عزیز.
درود پوریای عزیز!
جنس نوشته های شما همان است که هر وقت دلم هوای تازگی کرد و هوس ساختارشکنی به سرم افتاد، بدون لحظه ای درنگ و بدون ذره ای تردید چشمهایم را به نوشته های شما برسانم . شیفته نگرش دقیق و بدیع شما هستم و از خواندن آثار شما لذت می برم.