«تنها ضامن یک شادمانی جاودانه توام با سبکبالی، داشتن شخصیتی مثمرثمر و ممتاز است.» (سنکا)
من هم مانند تمامی انسانهای ساکن این کرهی خاکی، با مشکل شاد نبودن و احساس خلا درونی دست و پنجه نرم میکنم. زمانهایی بوده که احساس آرامش و شادکامی داشتهام، اما بسیاری اوقات هم احساس گمگشتگی دارم. اما به تازگی در حال مطالعهی کتابی هستم به نام فلسفی زیستن (راهنمای زندگی رواقیانه) نوشتهی جوناس سالزجیبر، که دارم مطالب خوبی راجع به شادکامی در آن یاد میگیرم.
آقای سالزجیبر در این کتاب به توضیح مکتب فلسفی رواقی و ریشههای آن پرداخته است. همچنین به ما یاد میدهد که چگونه همچون یک فیلسوف رواقی زیست کنیم و به شادکامی دست یابیم. امروز در این مطلب میخواهم به بخشهایی از این کتاب و آموزههای وی راجع به زندگی توام با فضیلت بپردازم.
مثلث شادکامی رواقیگری
جوناس سالزجیبر، هدف و غایت اصلی رواقیگری را «سعادت» معرفی میکند. او برای اینکه بتواند مقاصد خود را سادهتر بیان کند، طرحوارهای مثلثی شکل طرح کرده که بدین شکل است:

هدف و غایت آرمانی همهی ما انسانها سعادت است. اینطور فکر نمیکنید؟ سعادت، نوید غایی و اصلی مکتب رواقیست که در گرو زیستی شادمانه و سبکبال محقق می شود. بالندگی و شکوفایی در مسیر زندگی منجر به سعادت آدمی میشود. به همین دلایل است که سعادت، هستهی مرکزی مثلث شادکامی رواقیگری قرار گرفته است.
حالا چگونه میتوان به سعادت رسید؟ با زندگی توام با فضیلت، که در مطلب امروز به آن میپردازم.
زندگی توام با فضیلت
یکی از آموزههای اصلی مکتب رواقی این است که میگوید خود آرمانیمان را در هر لحظه از زندگی علنی کنیم. حالا آیا چنین چیزی امکانپذیر است؟ مسلماً نه. حتی سنکا، فیلسوف بزرگ رواقی هم حکایتی را تعریف میکند که در مجلسی درباری نشسته بودند و او را به اشتباه پایینتر از دیگران نشاندند. ابتدا عصبانی شده و خودخوری کرده است. اما بعد به خود نهیب میزند که ای دیوانه، چه اهمیتی دارد که وزنت را بر کدام قسمت این نیمکتها بیندازی؟
پس بزرگان هم اشتباه میکنند و نمیتوانند هر لحظه خود آرمانیشان باشند. اما حرف اصلی این است که اگر میخواهیم بهترین و برترین خود را بیرون بکشیم و از این حال شاد و سرخوش باشیم، باید هر چه بیشتر فاصلهی خودآرمانیمان را با آنچه هماکنون در واقعیت هستیم کم کنیم. یعنی تلاش خود را به کار بگیریم که بهترینِ خود باشیم.
رواقیون اعتقاد جالبتوجهی دارند. میگویند خواستهی طبیعت آن است که انسان بشکفد و بارور شود. دلیل اینکه سروش درونی (خود آرمانی) ما، همچون دانهای الهی در ضمیرمان کاشته شده نیز، همین تمایل طبیعت است.
در واقع میتوان گفت که ظرفیت طبیعی انسان مستعد آن است که به حد اعلای توان خود برسد. پس همهی ما توانایی رسیدن به حد اعلای توان خود را داریم.
به تکامل رساندن طبیعت انسان
موسونیوس روفوس، یکی از اساتید فلسفهی رواقی میگوید: « همهی ما با گرایش به نیکنهادی زاده شدهایم.» به بیان دیگر، شکوفا کردن آن دانهی الهی و پروراندن همهی ظرفیتهای انسانی در طبیعت ماست. زیرا که طبیعت انسان میل به تکامل دارد. بنابراین، نیکنهادی انسان در گرو برتری او در انسانیت است، و اینکه چگونه میتواند حد اعلای ظرفیتهای طبیعی خویش را عرضه کند. پس میتوان نتیجه گرفت زیستن به سبکی که طبیعت از انسان توقع دارد، همان نیکنهادی است. این نگرش، همان است که این جملهی قصار رواقیون از دل آن برآمده است: «سازگار با طبیعت زیستن.»
خیلی ساده بخواهم بگویم، زندگی توام با فضیلت (نیکنهادی) به تکامل رساندن طبیعت انسان است.
آقای سالزجیبر مثالی ازخود طبیعت برای درک بهتر این مساله میآورد. او مینویسد:
یک دانهی انگور، طبیعتاٌ باید رشد کند، درخت شود و میوه دهد. پس دانهی انگور همگام با فضیلت یافتن، به شادمانی میرسد یا هنگامی که ظرفیت طبیعی خود را به حد اعلای شکوفایی میرساند، در حال سازگاری با طبیعت است، محک به سعادت رسیدن دانهی انگور، رشد کردن و مبدل به تاک شدن و در نهایت میوه دادن است.
همانطور که زندگی شادمانهی دانهی انگور، در گرو درخت شدن و میوه دادن است، برای انسان هم کافیست که در هر لحظه از زندگی خود، نهایت توانمندیاش را ارائه کند. همهی ملزومات همینهاست! هر چیز دیگری زیادیست و به کار نمیآید ( برای به سعادت رسیدن). نه ویلای کنار ساحل، نه حلقهی الماس نشان، نه لامبورگینی و نه هر چیز دیگری که در ضمیر آدمی کاشته نشده و ریشه ندارد. مکتب فکری جالبی است نه؟
بهطور کلی، مکتب رواقی بر اساس زندگی و به عنوان دستورالعملی برای زندگی بنا شده است، و هدفش رساندن انسان به قلههای سعادت است. در آینده یادداشتهای بیشتری از این کتاب و مکتب خواهم نگاشت. در آینده یادداشتهای بیشتری از این کتاب و مکتب خواهم نگاشت.
بهگمانم بعد از مطالعهی این پست، خواندن مطلب زیر هم برای شما مفید باشد: