شرایطی که کرونا برای زندگی ما ساخت، قابل پیشبینی نبود. چه کسی میدانست که قرار است ماهها در خانه زندانی شویم و بعد از آن هم اگر مجبور شویم، با ترس و لرز از خانه بیرون بزنیم؟ نه فقط کرونا، که قبل از آن هم به دلیل شرایط اقتصادی سخت، روحیهمان را از دست داده و ناامید شده بودیم. اکنون هم که کرونا آمده، همراهمان مانده و شده است قوز بالای قوز.
فهرست مطالب
آیا ارزشش را دارد؟
حالا آیا با همهی این شرایط، این زندگی ارزش تلاش کردن را دارد؟ ارزشش را دارد که بخواهیم حتی در خانه کلاس های دانشگاه را بگذرانیم، از طریق اینترنت کار کنیم و یا حتی با هزاران مشقت از خانه بیرون بزنیم و در شرایط خطرناک، چندرغاز پول در بیاوریم و با گامهایی کودکانه پیشرفت کنیم؟
این یک هفتهی اخیر را در تنش اعصاب گذراندهام. دیگر از دیدن چاردیواری سفید خانه عصبی میشدم. البته گمان نکنید که ناشکری میکنم. خیر. هر روز بابت نعمتهایی که در زندگی دارم خدا را شکر میکنم. اما اینبار مسئلهی متفاوتی است. زندانی بودن در چاردیواری به هر نحو به روان انسان آسیب میرساند. پس اگر شما هم مثل من عصبی شدهاید، تنها نیستید.
انسان موجودیست اجتماعی. به این معنا که به ارتباط نزدیک با دیگر انسانها، حیوانات و یا گیاهان نیاز دارد. اما همچنان اینها کافی نیستند. انسان نیاز به تنفس در فضای آزاد و گشت زدن در آن هم دارد. فضای بسته ایجاد حس خفگی میکند.
عصبی و ناامید شدن طبیعی است
طبیعی است که عصبی و ناامید بشویم. مگر انسان چقدر کشش اعصاب دارد؟ از طرفی هم که شرایط اقتصادی روزبهروز سختتر و دست مردم تنگتر میشود. خب معلوم است که آدم مینشیند یک گوشهی اتاق، زل میزند پنجره و توانایی بلند شدن را در خود نمیبیند. یا اینکه تمام روز خود را به بازی کردن و یا اینستاگرام گردی میگذراند. خیلی از کسانی که عاشق کتاب و مطالعه هستند هم به اینستاگرام روی میآورند. از جمله خودم. مگر آدم چقدر میتواند کتاب بخواند یا فیلم نگاه کند؟
با دوستی صحبت میکردم. صدایش چنان سرد بود که بر خودم لرزیدم. به من گفت که این زندگی دیگر ارزشش را ندارد. برای چه تلاش بکنیم؟ یک ماه کار کنیم که بشود 50 دلار؟ شاید حتی کمتر. چه انگیزهای باقی میماند؟ ولش کن. من که دیگر کم آوردهام. این مملکت و این زندگی درست شدنی نیست. تو هم بیخیال شو.داری فقط خودت را اذیت میکنی.
جوابی به او ندادم. پاسخش نیاز به تفکر داشت. اما فکر میکنم جوابی، حداقل برای خودم یافتهام.
همین گامهای کوچک هم حساب میشوند
اگر شرایط بخواهد روزی بهتر شود، چه فقط برای شخص خودمان و چه برای کل جامعه، نیاز به همین گامهای کودکانهای دارد که امروز برمیداریم. چطور میتوانیم به جایی برسیم بدون اینکه حرکتی بکنیم؟
بیانگیزگی درد است. من هم تجربهاش کردهام. بیهدفی و عدم تمایل به ترک تختخواب درد است. همهی اینها را میدانم. اما آیا واقعا دل مان میخواهد همینقدر منفعل به زندگی ادامه دهیم و بگذاریم به پایان برسد؟ یا اینکه اهدافی هرچقدر کوچک داریم که به زندگیمان جهت میبخشند؟
با انجام کوچکترین کاری که از دستمان برمیآید، چه برای خودمان و چه برای دیگران، دلیلی برای زیستن مییابیم. اگر هم که منفعل باشیم و هیچکاری نه برای خودمان نه برای دیگران انجام ندهیم، خب معلوم است که چه اتفاقی میافتد. بیدلیل از خواب برمیخیزیم و بیدلیل به خواب میرویم. و از همه بیشتر، این موضوع درون خودمان را میخراشد. احساس مفید نبودن و بیهدفی، بیشتر از هر کس دیگری، خود ما را اذیت میکند.
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
شاید مطالعهی این مطلب دربارهی هدف زندگی برایت مفید باشد:
در باب زندگی | یافتن هدف زندگی یا ساختن هدف زندگی؟یک پرسش و پاسخ
در آخر
بنابراین من قبول دارم که شرایطی که با آن دست و پنجه نرم میکنیم، به خصوص در ایران، جانفرسا است و مستهلکمان میکند. اما اگر روزی شرایط بخواهد بهتر شود، از راهِ همین تلاشهای خُرد و برداشتن گامهایی کودکانهی امروز است. و بله. ارزشش را دارد که تلاش کنیم به خودمان و دیگران خدمت کنیم.
شاید تا به حال چهرهی دوست، افراد خانواده، معشوقهتان یا حتی غریبه ای را که به خاطر کار دلنشینی که برایش انجام دادهاید از فرط شادی و ذوق زدگی گل انداخته دیده باشید. چنانچه چنین لحظهای را تجربه کرده باشیم، ارزش زندگی را یافتهایم.
ببینیم چه کار میتوانیم برای خودمان و یا دیگران انجام دهیم که مفید واقع شود؟ ترجیحا برای دیگران، چرا که احساس خوب برانگیختن در دیگران، چندین برابر به ما انرژی میدهد. ببینیم چه خدمتی میتوانیم برای دیگران انجام دهیم؟
میتواند فرستادن یک هدیهی کوچک برای دوستی باشد. یا گذاشتن یک ویدیوی خندهدار (خندهدار مخرب که از بدبختیها جوک میسازند منظورم نیست) که بتواند لبخندی بر لب دیگری بیاورد.
این مطالبی که مینویسم و با شما به اشتراک میگذارم هم تلاشی در همین راستاست. تلاشی برای انتقال ارزش و دانستههایم، که شاید گرهای از ذهن یک نفر باز کند و خوشحال شود. در آن صورت، به تمام هدف خود رسیدهام.
بهگمانم بعد از مطالعهی این پست،خواندن مطلب زیر هم برای شما مفید باشد:
در باب زندگی | شادی در اندیشه ی شمس
در باب زندگی | مرگ چیست؟مرگ در نگاه شمس تبریزی و روزنگاری از خویش
پوریا جان خوشحالم که با دغدغه پاسخ به دیگران، به درک قشنگتری رسیدهای. امیدوارم این روزگار سخت هم بگذرد. تنها چیزی که از امید میدانم، این است که ما و زمین در هر حالتی قدرت بازگشت به روزهای بهتر را داریم و این را تمام تاریخ طولانی زندگی، به ما ثابت میکند.
یک روز عادی، در عین ناباوری از گذر عمر، شاید تعجب کنیم که روزگاری درگیر کورونا بودیم و حالا یاد گرفتیم چطور در بدترین شرایط حتی با زندانی بودن هم سر کنیم.
ممنونم که بهانهای برای بیرون کشیدن احساسات خوبم از سایهها برایم جور کردی.
به امید بهترین گامهای کوچک و کودکانه و امیدهای بهتر در این روزها.
خوشحالم که تونستم اثر مثبتی روی روانت بذارم مهسا. تمام هدف من از نوشتن هم همینه.ممنونم ازت که این حس خوب رو با من به اشتراک گذاشتی. تلاش می کنیم برای ساختن امروز و فرداها.