امروز برای بار هزار و یکم دست ندامت بر سرم کوبیدم و به خودم لعنت فرستادم. چرا من یاد نمیگیرم که ایده در حین نوشتن شکل میگیرد؟
فهرست مطالب
1
یکی از جمعههای سربی پاییزیست. اکنون ساعت یازده صبح است و من پشت صفحهی سفید نشستهام و خون خونم را میخورد. نمیدانم که باید در مورد چه چیزی بنویسم. هزاربار این اتفاق برایم افتاده است و میدانم هزاربار دیگر هم برایم اتفاق خواهد افتاد.
2
شروع میکنم به گشت زدن در فضای وب. منابع انگلیسی زبان مرتبط با نویسندگی را همچون writersdigest و copyblogger را به دنبال ایدههای جدید جستجو میکنم. در وبسایت quora به دنبال سوالی مناسب میگردم بلکه جوابی درخور برایش داشته باشم و بتوانم همان را بنویسم و در وبلاگم بگذارم.
نخیر. فایدهای ندارد. تمام دیشب و امروز صبح را، به جستجوی موضوع مناسب گشتم. غافل از آنکه آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم.
3
تصمیم گرفتم سری به وبسایت شاهین بزنم و ببینم او چه چیز جدیدی نوشته است، بلکه افاقهای کرد. راستش وقتی دیدم که او هم همین اواخر با مشکل من دست و پنجه نرم کرده است تعجبی نکردم. عین نوشتهاش را اینجا میآورم:
من هنوز هم آدم نشدهام. (اصلاً کدام آدم را سراغ دارید که آدم بشود؟!) گاهی ساعتها پرسه میزنم تا ایدهای به ذهنم برسد تا پس از آن نوشتن را شروع کنم. دریغ که خودم هزار بار نوشتهام: نوشته، هنگام نوشتن شکل میگیرد.
این پاراگراف بخشی از یکی از مطلبهای اخیر شاهین است که دوست دارم در اینجا به اشتراکش بگذارم:
از این ۶ کار بپرهیزید تا نوشتن کلافهتان نکند
باری، برگردیم به بحث نداشتن ایده. یک شبانهروز کامل بر سر خودم زدم و موهایم را کشیدم تا به ساختار و ایدهای برای نوشتن مطالبم برسم. دیدم فایدهای ندارد. باید دست به دامن تمرین آزادنویسی شوم. تمرین آزادنویسی، همان یار دیرینهی نویسندگی من که هربار دستم را گرفته، از منجلاب بیایدگی و تنش فکری بیرونم کشیده و بعد هم آرام و محجوب یک گوشه به تماشای اوقات تلخیهایم نشسته است.
4
نوشتم. آنقدر نوشتم تا انگشتهایم درد گرفتند و فاصلهی ذهنم و دستم کوتاه شد. تمام اغتشاش ذهنیام را روی صفحهی سفید پاشیدم و در خلال زد و خورد من با کاغذ، ایدهها با متانت از هیچ پدیدار شدند.
گاهی تمام جواب جلوی چشممان روی تاب نشسته و پاستیل میخورد، اما ما به دنبالش افلاک را میکاویم.
بهگمانم بعد از مطالعهی این پست،خواندن مطلب زیر نیز برای شما مفید واقع شود:
مهم ترین تکنیک نویسندگی | چگونه از حواس پنجگانه در نوشته استفاده کنیم؟
خیلی مطلب دلی بود پوریا عزیز
لذت بردم بیشتر از این احساساتت بنویس به نوشتن ما هم کمک میکنه
قربانت منیره جان. کاملا درسته. جتما همین کار رو می کنم.