قدم زدن در خیابان انقلاب یکی از لذتبخشترین فعالیتهای من است. همهمهی ماشینها و آدمها، درب چشمنواز دانشگاه تهران و کتابفروشیها. هر طرف که نگاه میکنی کتابفروشی هست. چه چیزی لذتبخشتر از این؟ مدتی پیش در حین پیادهروی، لابهلای بساط یک کتابفروش کنار خیابان، کتابی دیدم با عنوان رسالت هنر.
کتاب جلدی سفید و ساده داشت. اما باوقار بود. چشمم را گرفت و به خواندنش فراخواند. کتاب مجموعهای از چند مقاله بود به گزیده و ترجمهی مصطفی رحیمی از انتشارات آگاه. تاریخ چاپ شمسی یا قمری نداشت. تاریخ چاپش 2535 شاهنشاهی بود. فروشنده میگفت نسخهی اصلی است و دو نسخه از این کتاب برایش باقی مانده است. من هم تردید نکردم و آن را با خودم به خانه آوردم.

فهرست کتاب به شرح زیر است:
- رسالت شاعر از سنژون پرس
- آیا مردم از شعر گریزانند از مارک آلن
- رئالیسم و روانشناسی فروید از ولادیمیر دنپروف
- معنویت و تمدن از برتراند راسل
- «وست»، کافکای آمریکا از ژاک کابو
- تاگور، چهرهی آسیایی از آندره موروا
- رئالیسم بیمرز از گ.روژه
- رئالیسم و واقعیت فردا از فرنسوا دولا کولر
در مطلب امروز میخواهم به اولین مقالهی این کتاب، رسالت شاعر بپردازم.
مقام شاعر
پرس در مقالهاش مینویسد:
« شاعر کسی که برای ما رشتهی عادت را میگسلد. و بدینگونه است که وی، به رغم خود، با وقایع تاریخی پیوند مییابد. هیچ نکتهای از حکایت دردآلود دوران برای وی بیگانه نیست. باید که شاعر شوق زیستن در این زمان حساس را به روشنی به همگان بگوید. زیرا عصری که به دوران تازهای ره میبرد، بزرگ و تازه است. و ما افتخار زمان خود را به عهدهی که میتوانیم واگذاریم؟»
به شخصه وقتی میخواهم راجع به سرگذشت انسانها، یا آشنایی با فرهنگهای دیگر مردمان آشنایی یابم، به سراغ تاریخ ادبیات آنها میروم. تاریخ گذشتگان هم پیوندی ناگسستنی با شعر، موسیقی، و حتی فیلمهایشان خورده است. پس به درستی میتوان به وظیفهی خطیر و مهم شاعران در شناساندن فرهنگ و زندگیِ عصر خود به آیندگان اشاره کرد.
در ستایش مقام شعر
پرس در ستایش مقام شعر با قلمی شیوا مینویسد:
« اما شعر بیش از آنچه آیین شناسایی باشد، پیش از هر چیز آیین زندگی است. آیین زندگی کامل. شاعر در میان بشرِ غارنشین بوده است و در میان بشر عصر اتم نیز خواهد بود. زیرا شاعر بخش جداییناپذیر بشر است. حتی ادیان نیز زادهی نیازهای شعری، یعنی نیازهای معنویِ بشرند. و در پرتو شعر است که جرقهی الوهیت تا ابد در دل سنگ آتشزنهی نهاد بشر زنده است.
شعر که به جدایی از هنر زندگی تن در نمیدهد، همچنانکه از عشق به شناسایی، خود، عمل است. شور عشق است، توانایی است، و نوآوری جاودان، و در کار جابهجا کردن مرزها. عشق کانون است. ئ سرکشی آیین او، جایش همه جا در افقهای آینده. شعر طالب نفی و نبودن نیست. با این همه چشم به راه امتیازهای این قرن نیست. وابسته به سرنوشت خاص خویش است و آزاد از هر مرامی.»
پرس پس از نگاشتن این سطور روحنواز راجع به مقام شعر، اینگونه مقام شاعر را تبیین میکند:
« بدینگونه، شاعر، با بستگی تام به آنچه هست، برای ما با جاودانگی و یگانگی هستی پیوند میِیابد. درس او خوشبینی است و از نظر او یک قانون هماهنگی بر سراسر جهان اشیا فرمان میراند.»
در مورد این عبارت میتوان اشعار سهراب سپهری را مثال زد که آوایِ یگانگی جهان هستی در سرتاسر پهنهی گستردهی اشعارش طنینانداز است.
وظیفه شاعر
پرس در آخر وظیفهی شاعر را اینگونه بیان میکند:
« بهعهدهی شاعر ناگسسته است که در میان ما به قریحهی دوگانهی بشر گواهی دهد. یعنی در برابر روان او آینهای حساستر برای امکانات معنوی وی قرار دهد. یعنی حتی در این قرن، (وضع بشری) شایستهتری برای بشر سالم بخواهد.
و برای شاعر همین بس که وجدان ناآرام دوران خود باشد.»
از خواندن این کتاب حقایق بسیاری راجع به هنر و رسالت آن در زندگی فرا میگیرم و سنگینی این بار را بر دوشم احساس میکنم. در آینده از مقالات دیگر کتاب رسالت هنر خواهم نوشت.
شاید مطلب زیر هم مفید باشد:
هنر و ادبیات چگونه می تواند برای غلبه بر افسردگی استفاده شود؟