تنهایی هراس دیرینهی انسان بوده است. شاید از اجداد دیرینمان به ما رسیده که اگر تنها میماندند، ترس از خورده شدن توسط حیوانات بزرگتر وجودشان را فرا میگرفت و به همین خاطر، سعی میکردند به هر نحوی در اجتماع باشند. در واقع، حضور و همراهی در اجتماع به عنوان غریزه در وجود ما انسانها باقی مانده است. اما آیا در جوامع امروزه، همچنان باید برای بقا در اجتماع باقی بمانیم؟ تنها ماندن چه مضرات و فوایدی برای ما خواهد داشت؟
فهرست مطالب
حضور در اجتماع به هر قیمتی
همانطور که اشاره کردم، ما انسانها از تنها ماندن هراس داریم. گویی نمیتوانیم با خودمان، خود واقعیمان که در تنهایی بدون نقاب ظاهر میشود، کنار بیاییم. چنین ترسی از تنها ماندن، وابستگی به دیگر افراد را پدید میآورد.
به یاد دارم یکی از شبهای تابستان بود و با یکی از دوستان قدیمیام مکالمهای داشتم. رفته بودیم پارک کنار خانهام در اهواز. شب گرمی بود و صدای پارس سگی هم به گوش میرسید. قدم میزدیم و او برایم صحبت میکرد و من گوش میدادم. دوستم به تازگی از رابطهای بلند مدت بیرون آمده بود و احساس سرگشتگی میکرد.
میگفت که احساس خفگی میکند. ترس سراسر وجودش را فرا گرفته است و نمیداند باید چه کار کند. میگفت که میخواهد زودتر وارد رابطهی جدیدی شود. وقتی از او پرسیدم که چرا مدتی را در تنهایی نمیگذراند تا دید بهتری نسبت به خودش پیدا کند، گفت که از تنها ماندن میترسد و نمیتواند تنها بماند.
این ناتوانی در تنها ماندن، سبب میشود که ما استقلال روحی پیدا نکنیم. نتوانیم آن کسی که واقعا هستیم را بشناسیم و با خودمان روراست نباشیم. در چنین صورتی، چطور میخواهیم از پس خودمان بر بیاییم؟ این از پس خود برنیامدن، به عزت نفس ما لطمه میزند.
سالها پیش که بدنسازی را شروع کردم، به دنبال یار تمرینی میگشتم. نمیتوانستم به تنهایی شروع به تمرین کنم. احساس بی کفایتی میکردم. احساس میکردم که نمیتوانم به تنهایی شروع به تمرین کنم و ادامه دهم. با دوتا از دوستانم شروع به تمرین کردیم، اما بعد از یکی دو هفته، آنها به بهانههایی از آمدن سر تمرین سر باز زدند. من ماندم و حوضم. از آن جایی که تمرین کردنم را وابسته به دیگران کرده بودم، نمیتوانستم تنهایی به تمرین بروم. دوران عصبیکنندهای بود. میخواستم تمرین کنم اما نمیتوانستم. تا این که پدرم حرفی بهم زد که فراموش نمیکنم. او میگفت اگر میخواهی کارها به طور مداوم انجام شوند، یاد بگیر به خودت تکیه کنی و به تنهایی کار را پیش ببری. بعدها وقتی خواستی سرعت به کار اضافه کنی، از دیگران کمک بگیر. اما اول روی پای خودت بایست.
اجتماعی بودن انسان
انسان موجودی اجتماعیست. این موضوع را کتمان نمیکنم. نیاز به مراوده و حضور در جامعه را هم اصلا کتمان نمیکنم. اینها موضوعاتی اساسی و در واقع “نیاز” هستند. اما در عین حال ما باید تعادل را حفظ کنیم و از آنطرف بام نیفتیم. باید استقلال روحی و شخصیتی خودمان را هم حفظ کنیم تا بتوانیم در زندگی و اهدافمان به نتایج مشخص برسیم.
بنابراین، نمیتوان گفت که انسان باید حتما تنها باشد و از دیگران دوری کند. همانطور که نمیتوان گفت که انسان باید از تنهایی برحذر باشد و همواره ارتباط خوبی با دیگران برقرار کند. اما امروزه دیگر جوامع به شکل هزاران سال پیش نیستند که اگر شخص از افراد اجتماعش جدا میافتاد مرگش حتمی بود. اما اکنون دیگر در چنین شرایطی زندگی نمیکنیم. شرایط کنونی و زندگی در جوامع مدرن امروزی، به عادت کردن و کنار آمدن با انزوا و تنهایی هم در کنار داشتن مهارتهای اجتماعی نیاز دارد. چرا؟ چون در تنهایی است که میتوانیم به استقلال روحی و شخصیتی برسیم و عزت نفس خود را بسازیم.
بهگمانم بعد از مطالعهی این پست،خواندن مطلب زیر هم برای شما مفید باشد:
در باب زندگی | یافتن هدف زندگی یا ساختن هدف زندگی؟یک پرسش و پاسخ
سلام. وقتی داشتم این مطلب رو میخوندم یه جورایی خودم رو در لابلای این سطرها میدیدم. حرف پدر درسته و منم تجربه ش کردم. منم این حرف رو به یک شکل دیگه از مادرم شنیدم .شاید برای همینه که اغلب مسقل فکر میکنم و پیش میرم.تنها بود با خود برام آشناست چون تجربه ش کردم.
ممنونم از این که تجربه ی خودت رو با من به اشتراک گذاشتی بیتا جان. ممنونم از همراهی و توجهت.
کاملا درسته. تنهایی میتواند سازنده و مفید باشد به شرط اینکه از روی انتخاب و آگاهی باشد نه از ضعف. میل به تنهایی و جمع گریز بودن قطعا از یک نقصان روحی سرچشمه میگیرد و انسان را به انزوا افسردگی میکشد.
آفرین به تو حسین جان.ممنونم از نظر خیلی خوبت.
بی کران لطف داری به من پریسا جان. ممنونم از حسن توجه و همراهیت با من تا آخر این مقاله. خوشحالم که مفید واقع شده واست.
[…] و همراه دیگران نیازمند است. حتی اگر انسانی به زندگی در تنهایی علاقهمند باشد، باز هم نیاز به دوستی دارد که در مورد […]